بزرگ مرد کوچولوی من

بدون شررررررررررررررررررررررررررح.......................2

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها چــيزی به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است خیالـــت راحت باشد آرام چشمهایت را ببــند یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ... ...
18 آبان 1390

عید قربان مبارککککککککککک...

سلام.....اومدم عید قربان رو به تموم دوستای گلم تبریک بگم....بخصوص به همسرم و پسرم علی.....پسرم عید مبارک....ایشالله حاجی بشی خودم بیام پلوت رو دم کنم!!!!!!!! و فدیناه بذبح عظیم» .... و اینگونه خدا خواست قربانی تا عاشورا به تأخیر افتاد....     عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبار ک     همزمان با عید قربان دلت را قربانی محبت ،عشق ،صمیمیت و مهربانی من کن     عید سعید قربان ، جشن «تقرب» عاشقان حق مبار ك     همزمان با عید قربان دلت را قربانی محبت ،عشق ،صمیمیت و مهربانی من کن     روز اوج بندگی ...
15 آبان 1390

علی و مدرسهههههههههههه

این عکس مال روزی هست که از جلوی مدرسه میگزشتیم و علی وقتی دید پسرها دارن توپ بازی میکنن رفت تو مدرسه و هر کاری میکردم نیومد!!!!!!!!!!!!!!!!هههههههه اینم عکس علی وقتی میره رستوران ....عاشق ماست و سیر ماست هستش.........نوش جووووووووون ...
14 آبان 1390

عکس

اینم چند تا عکس از علی اقااااااااااااااااااا   ...
14 آبان 1390

خاطراااااااااااااااااات زیارت..............

سلام دوستای گلم.....من با کمی تاخیر اومدم تا از خاطرات سفرمون برا وبلاگ بنویسم...اخه علی بعد برگشتن از سفر دوباره مریض شده بود و منم مشغول پرستاری ازش بودم............اول ایتکه واقعا جای همتون خالی بود و فوق العده خوش گذشت و همه رو هم دعا کردیم تا قسمت همتون بشهههههههههههه چهارشنبههههه امروز صبح زود از 7 من و علی بیدار بودیم......کمی از لوازم هامون رو جمع کردیم..کارای عقب افتاده رو انحام دادیم...امروز ساعت 2 پرواز داریم.....ساعت 12 ونیم از خونه بیرون اومدیم........مامان جون و عمه مرضیه هم اومده بودن ....زن عمو وامیررزضا هم بودن....رسیدیم فرودگاه و خاله شیرین و غزال وبهار هم اومده بودن......با همه خدا حافظی کردیم....اخ جووووووووووون بابای...
12 آبان 1390

ما دوبااااااااااااااااااره دعوت شدیم هااااااااااااااااااااااا

سلا..م........امروز سه شنبه سوم ابان هستش..................قراره ایشالله فردا بریم مشهد..پابوس امام رضااااااااااااااا.......میدونید پاقدم پسرم خیلی خوب بوده........اخه از سال ٨٧ ٤ بار عازم مشهد شدیم با علی کوچولو....این دفعه هم پنجمین باره ایشالله................. اماااااااااااااام رضاااااااااااا امام مهربانم اونقدر دوستت دارم که فقط خدااااااااااا میدونه......اونقدر توسط شما از خدا حاجت گرفتم که خدا میدونه..امام من سلامتی علی رو از شما خواستم و خدا عطاااااااااااا کرده....همیشه وقتی وارد مشهد میشیم و اروم اروم به فلکه اب میرسیم و از تو تاکسی حرم زیبای طلائت ظاهر میشه یه ارامش عجیبی تموم وجودم رو سیراب میکنه.........دیگه تو ملک تو غم و درد...
3 آبان 1390
1